- واجب داشتن
- لازم شمردن، صلاح دانستن، روا داشتن سزاوار دانستن
معنی واجب داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بای شنردن، روا داشتن
رواگ داشتن، روا بودن
نیازیدن نیاز داشتن احتیاج داشتن نیاز داشتن نیازمند بودن
درست دانستن صحیح انگاشتن
آگاه کردن (مصدر آگاه کردن باخبرداشتن: (مرا بر هیچ حال واقف نمی دارند) (بیهقی)
بایا ساختن بایسته دانستن لازم دانستن واجب شمردن
لازم شمردن، صلاح دانستن، روا داشتن سزاوار دانستن
انجمن داشتن جمع شدن در محلی برای مشاوره
حیا داشتن شرم داشتن
طاقت داشتن تحمل داشتن، در رنج بودن درد داشتن، یا تاب داشتن چشم کسی. کمی حول (کجی) در چشم او بودن
پیچیدگی داشتن، دارای پیچ و خم بودن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
در شگفت بودن تعجب داشتن متحیر شدن
زمینه داشتن پروهان داشتن محمل داشتن دلیل داشتن (غالبا بایای نکره ظید) : (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد)
وادار کردن